گاه می اندیشم
خبر ِ مرگ ِ مرا با تو چه کس می گوید ؟
آن زمان که خبر ِ مرگ مرا
از کسی می شنوی ، روی تو را
کاشکی می دیدم
شانه بالا زدنت را ،
بی قید
و تکان دادن ِ دستت که ،
ــ مهم نیست زیاد ــ
افسوس !
و تکان دادن ِ سر را که ،
و تکان دادن ِ سر را که ،
عجیب ! عاقبت مُرد ؟
کاشکی می دیدم !
من به خود می گویم :
« چه کسی باور کرد جنگل جان مرا، آتش عشق تو خاکستر کرد؟ »
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر