۱۳۹۲ آبان ۵, یکشنبه

شب بی هراس

زیبا ما را اسیر خویش می سازد  اما زیباتر ما را حتی از خودش هم آزاد می كند. چقدر دلم می سوزد به حال كسی كه پشتش را به خورشید می كند و فقط سایه خودش را بر زمین می بیند. شب آرام گرفت و در لباس آرامش، رویاها پنهان می شوند. و قرص ماه كه جاسوسانی دارد كه همواره مراقب و در كمین روزهایند،خبرچینی می كرد. ای دختر مزرعه پیش آی تا باهم درخت انگور عاشقان را ببینیم شاید با باده آن، سوز عطش عشق را فرو نشانیم. ای دوشیزه من مهراس كه ستارگان خبرها را پنهان می سازند و رسوا نمی كنند و غبار شب .... نترس كه عروس جن در دخمه افسون شده اش از سرمستی به خواب عمیق فرو رفته و از چشمان سیاه پوشیده مانده. و پادشاه جن اگر بگذرد با شتاب می رود چرا كه عاشق است. اونیز چون من عاشق است پس چگونه آنچه را كه باعث بیماریش شده را آشكار سازد...!


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر